کد خبر: ۱۳۳۳۳
۱۵ آبان ۱۴۰۴ - ۱۴:۰۰
در آسایشگاه معلولان ذهنی شهید بهشتی زندگی جاری است

در آسایشگاه معلولان ذهنی شهید بهشتی زندگی جاری است

حاجي نوید از بچه‌های آسایشگاه است. او را خيّران به خانه خدا فرستاده‌اند تا امروز بشود تنها حاجي آسايشگاه معلولان ذهني. با او که صحبت می‌کنم، فقط می‌گوید: «دوست دارم با مادر و پدرم دوباره به مدینه بروم.»

الهام محمدپورطبسی| هنوز هم به تنهایی صورتش را به پنجره می‌چسباند و به دوردست‌ها خیره می‌شود. با خود می‌گوید «انگار تمام ابر‌های جهان در اتاق من در حال باریدن هستند، منی که بادبادک‌های جهان را با دست‌های کودکانه‌ام می‌گیرم و آرزو‌هایم را در جیب پیراهنم در گوشه‌گوشه حیاط چال می‌کنم و با آواز گنجشک‌ها قدم می‌زنم. همین من و قلبم که تنهاییم و خوشبختی که قانون خودش را دارد... باور کن می‌توانستم اگر زندگی اجازه می‌داد یک ساعت را بدون اینکه خواب دیده باشم برایت از خنده‌هایم حرف بزنم.

منم و چشم‌هایم که تنها گریه کرده‌ایم. با دستی که ندارم دستت را گرفته‌ام و با پایی که نمی‌تواند کوچه‌های کودکی را قدم بزند، در رویایی شیرین زیر باران با تو راهی بی‌پایان را پیموده‌ام. منی که پرنده‌ام، اما تنها به اندازه اتاق همین آسایشگاه پرواز کرده‌ام و بهشت را تنها در اسم آسایشگاه دیده‌ام. منی که نیاز دارم با نوازش مادرا‌نه‌ای به خواب بروم و با صدای دلنشین پدری چشم‌هایم را باز کنم و دیگر در رویا نباشم و همه چیز آن شکلی باشد که در رویا‌هایم تجسم می‌کردم...»

اینجا که قدم می‌گذاری، دنیایی را پیش رویت می‌بینی که فرسنگ‌ها از ذهن شلوغ آدم‌ها فاصله دارد. دنیایی پر از کودکانی که احساسشان را از دریچه نگاهشان به تو ارزانی می‌دارند. اینجا جایی نیست جز «آسایشگاه معلولان ذهنی شهید بهشتی» در محله هنرستان مشهد.

بچه‌هايي از جنس آسمان

محمدجواد یکی از بچه‌های آسمانی این آسایشگاه است که سنش از بچه‌های دیگر بیشتر است. از او می‌پرسم چه کارهایی را دوست دارد كه می‌گوید: «حصیر بافی را دوست دارم و دلم می‌خواهد درس بخوانم و نقاشی کنم.»

حاجي نوید هم از همکلاسان محمدجواد است. او را خيّران به خانه خدا فرستاده‌اند تا امروز بشود تنها حاجي آسايشگاه معلولان ذهني. با او که صحبت می‌کنم، فقط می‌گوید: «دوست دارم با مادر و پدرم دوباره به مدینه بروم.»

به کارگاه معرق‌کاری می‌روم که مسئول آنجا یکی از بچه‌هایی است که از ضریب  بالائی فراوانی برخوردار است. قاسم عدالتیان به ما می‌گوید: «در اینجا با وجود کمبود امکانات، کارهای معرق و ساخت قالب‌های گچی را با دستانم انجام می دهم.»

چرا مردم کم به اینجا می‌آیند؟ چرا مسئولان نمی‌آیند تا ما را ببينند و متوجه شوند که چه‌قدر به توجه آن‌ها نیاز داریم؟

او بزرگ‌ترين آرزوی خود را سفر به كربلا بيان مي‌كند و ادامه مي‌دهد: «بعد از آن دوست دارم به دیدار مقام معظم رهبری بروم آن هم با شاخه‌ گل‌هایی که خودم چيده باشم.» نگاهش که می‌کنم متوجه می‌شوم می‌خواهد چیزی بگوید اما نمی‌داند چه‌طور آن را بیان کند. به او لبخندی می‌زنم که به من اعتماد کند و او نگاهم مي‌كند و مي‌گويد: «چرا مردم کم به اینجا می‌آیند؟ چرا مسئولان نمی‌آیند تا ما را ببينند و متوجه شوند که چه‌قدر به توجه آن‌ها نیاز داریم؟»

او خواهشي نيز از مردم مهربان مشهد دارد: « وقتی بچه‌هایی مثل ما را می‌بینند به ما به چشم یک معلول نگاه نكنند بلکه ما را مثل فرزندان خودشان دوست داشته باشند و دست در دست هم دهند تا مشکلات بچه‌های اینجا را کم کنند.»

قاسم دلش پر است از نامهرباني‌هاي بعضي از مسئولان: «از استاندار و شهردار می‌خواهیم که به اینجا بیایند، حداقل در هفته بهزیستی به ما سر بزنند. همچنین دانشگاهی ویژه بچه‌های استثنایی بسازند تا امثال ما هم که دوست داریم درس بخوانیم، بتوانیم به دانشگاه برویم.» قاسم با همان لحن ساده و جملات شكسته‌اي كه بر زبان مي‌آورد، مي‌گويد: «دیپلم صنایع دستی دارم و دوست دارم دانشجو شوم.»

 

بهشتیانی با سن ۶ تا ۶۰ سال

مساحت زمین این آسایشگاه ۵هزار مترمربع است و حدود ۱۹۰نفر از این بهشتیان روی زمین بین ۶ تا ۶۰ سال در این مکان زندگی می‌کنند که به آن‌ها آموزش‌های تحصیلی در مقاطع پیش‌دبستانی، دبستان و دبیرستان و همچنین آموزش‌هایی در زمینه معرق، حصیر بافی، درست کردن اسکاچ و نقاشی ارائه می شود.»

گفتنی است؛تعداد پرسنل این آسایشگاه ۱۰۰نفر است. کسب مقام‌های اول رشته‌های ورزشی توسط بچه‌های آسایشگاه شهید بهشتی بچه‌های اینجا با نیروی بدنی و ذهنی ضعیف کارهایی می‌کنند که شاید یک انسان سالم نتواند انجام دهد. برای مثال فردی را داریم که با وجود ناتوانی ذهنی موفق به اخذ مدرک دیپلم شده است.

از جمله کسانی که اینجا موفق به اخذ مدرک دیپلم شده‌اند، می‌توان به قاسم عدالتیان اشاره کرد که دیپلم صنایع‌دستی دارد. همچنین بچه‌هایی در اینجا هستند که با وجود ناتوانی‌های ذهنی، در مسابقات گوناگون رشته‌های ورزشی فوتسال، شنا، تنیس روی میز و دو‌ومیدانی مقام‌های اول تا سوم را کسب کرده‌اند.

 

در آسایشگاه معلولان ذهنی شهید بهشتی زندگی جاری است

 

مشکلات بچه‌های آسایشگاه

اینجا بچه های آسایشگاه دو مشکل بزرگ دارند،. از یک طرف مشکلات مالی و هزینه‌ها بسیار زیاد است و حتی گاهی توان پرداخت قبض‌های آسایشگاه وجود ندارد هر چند خیران تمام تلاش خود را برای کمک به این آسایشگاه می‌کنند .

مشکل دیگر بچه های این آسایشگاه مربوط به بخش درمانی بچه‌هاست. وقتی یک بیماری واگیردار میان بچه‌ها شیوع پیدا می‌کند، واقعا شرایط بحرانی و سخت می‌شود. بیشتر بچه‌های اینجا گمنام هستند و نه شناسنامه دارند و نه مدرک شناسایی تا بتوان از طریق آن برایشان بیمه گرفت، همین مسئله بغرنج شده است.

اینجا قطعه‌ای از بهشت است و بچه‌های اینجا نیازمند کمک و یاری سبز پدران و مادرانی هستند که با آمدن و کشیدن دست نوازش بر سر این معلولان اندکی آرامش را به آن‌ها هدیه می‌دهند.»

 

نگاه‌های منتظر، یاری سبز و توجه بیشتر مردم 

فرزانه توکلی، معاونت مشارکت‌های مردمی آسایشگاه معلولان ذهنی شهید بهشتی نيز در خصوص این آسایشگاه می‌گوید: « ۶سال می‌شود در اینجا مشغول به کار هستم. می‌توانم به‌جرئت بگویم که این آسایشگاه تنها با مشکل مالی دست و پنجه نرم می‌کند و از زمان طرح یارانه‌ها با مشكل بيشتري روبه‌رو شده‌ایم زيرا به برخی از بچه‌های اینجا به دلیل نداشتن شناسنامه یارانه‌ای تعلق نمی‌گیرد. مبلغ قبض‌های آسایشگاه هم افزایش یافته و این موضوع فشار را دوچندان می‌کند.»

او می‌افزاید: «مهم‌ترین منبع هزینه‌های این آسایشگاه، کمک‌های مردمی است که به صورت  نقدی و غیرنقدی انجام می‌شود. گاهی هم برخی از کسانی که می‌خواهند گوسفندی ذبح کنند به اینجا می‌آیند و نذر خود را در این مکان ادا می‌کنند.»

وی می‌گوید: «بچه‌های اینجا از نظر احساسی و عاطفی بسیار کمبود دارند و نداشتن خانواده سبب می‌شود که اغلب روحیه خود را از دست بدهند. گاهی برخی خیّران بعضی بچه‌های اینجا را به خانه‌های خود می‌برند و با این کارشان آن‌ها را خندان و شاد می‌کنند. همچنین ما هر چند ماه یک‌بار بعضی از بچه‌ها را به حرم می‌بریم تا به بهتر شدن روحیه‌شان کمک کند.» توكلي می‌افزاید: «بچه‌های اینجا نیاز دارند به نگاهی محبت‌آمیز، دستی گرم و یک کانون مهربان خانواده؛ این آرزوی قلبی آن‌هاست.»

گاهی برخی از کسانی که می‌خواهند گوسفندی ذبح کنند به اینجا می‌آیند و نذر خود را در این مکان ادا می‌کنند

 

خاطره بچه‌های آسمانی

وقتی نام خاطره را می‌آورم متوجه می‌شوم پرسنل این موسسه دوست دارند هر کدام به نوبه خود خاطره‌ای از این انسان‌های آسمانی تعریف کنند. اول خانم توکلی شروع می‌کند و با لبخندی می‌‌گوید: «یک‌بار بچه‌ها را با کمک خیّران به اصفهان برده بودند، وقتی از مسافرت برگشتند از آن‌ها پرسیدیم خوش گذشت؟ آن‌ها با ناراحتی گفتند نه! علت را که جویا شدیم، یکی از آن‌ها گریان گفت: کسی که خانواده ندارد هیچ جا به او خوش نمی‌گذرد. در یک لحظه همه بچه‌ها شروع به گریه کردند و این خاطره ناراحت‌کننده برایم باقی ماند.»

او ادامه می‌دهد: «خانمی به اینجا آمده بود که فرزند دخترش در کما بود و مدام گریه می‌کرد. وقتی خواستیم دلداری‌اش دهیم، مبلغی پول درآورد و گفت دوست دارد به بچه‌های اینجا کمک کند. او رفت و بعد از چند ماه که آمد، دستش در دست دختری بود که چندماه قبل در کما فرو رفته بود و حالا سالم بود و با ما صحبت می‌کرد.

مادرش از خوشحالی و معجزه‌ای که توسط خدا و با  دعای بچه‌های آسمانی اینجا به او عطا شده بود، گریه می‌کرد و پیوسته تکرار می‌کرد: من شفای دخترم را اول مدیون امام رضا(ع) و بعد بچه‌های اینجا هستم زیرا تمام دکتر‌ها از فرزندم قطع امید کرده بودند اما حالا او سالم کنار من ایستاده است. از آن زمان تاکنون این بانو جزو خیّران این مکان است.»

مقصود، نماینده مشارکت‌های مردمی نیز درباره خاطره خود از این مکان می‌گوید: «یادم است چند وقت قبل خانمی را اینجا آوردند که سرطان خون داشت و تمام دکتر‌ها او را جواب کرده و به او گفته بودند که زمان زیادی ندارد. او هر چند وقت یک‌بار با ویلچر می‌آمد و به بچه‌های اینجا خالصانه کمک می‌کرد. برایمان عجیب بود که این شخص با این حال بد چرا به اینجا می‌آید و کمک می‌کند و می‌رود.

با پرس‌وجوهای فراوان فهمیدیم که او سرطان خون دارد و در صف پیوند مغز و استخوان است. اما چون خیلی به این بچه‌ها علاقه دارد، به اینجا می‌آید و کمک می‌کند؛ او همیشه می‌گفت دوست دارد با پای خودش به اینجا بیاید. یک‌بار آمدنش به تعویق افتاد. بعد از ۶ماه که دوباره به اینجا آمد، سالم و سرحال بود و با چهره‌ای بشاش و خوشحال به ما سلام کرد و همراه با گریه‌ای از روی خوشحالی با صدای بلند گفت: من شفاگرفته‌ام.»

 

در آسایشگاه معلولان ذهنی شهید بهشتی زندگی جاری است

 

کارگاه اسکاچ

صفری، مربی کارگاه اسکاچ این آسایشگاه است. او در خصوص آموزش ساخت اسکاچ به بچه‌ها می‌گوید: «در مرحله اول پارچه اسکاچ توسط موادی که به ما داده‌اند بافته می‌شوند. مرحله دوم رویه پوشش اسکاچ است که با دستگاه برش داده می‌شود و مرحله سوم روی میز،برچسب روی اسکاچ زده می‌شود. بعد از بسته‌بندی این اسکاچ‌ها در برخی از فروشگاه‌ها به مردم عرضه می‌شود.»

 

کارگاه حصيربافی

الله‌وردی، مربی‌کارگاه حصیربافی این آسایشگاه است. او به ما می‌گوید: «ما در اینجا به بچه‌ها آموزش بافت حصیر، آموزش رنگ‌ها و خواندن و نوشتن می‌دهیم. هدف از بافت حصیر افزایش توان ذهنی و جسمي آن‌ها ست.»

 

کارگاه دستی و هویه‌کاری 

چرمچی، مربی کلاس هویه‌کاری این آسایشگاه نيز می‌گوید: «بچه‌ها در اینجا جانمازهایی با پارچه ساتن که همراه با لحیم است، درست می‌کنند همچنین در این کلاس در کنار هویه‌کاری، نقاشی و بافت شال هم آموزش داده می‌شود.» آزرنگ موحدیان که از بچه‌های آسایشگاه است، با خوشحالی در حال درست کردن جانماز با ساتنی بسیار خوش‌رنگ است. فکر می‌کنم فرشته‌ها دست‌های او را بوسه می‌زنند و برای او دعای خیر می‌کنند. او لبخند می‌زند و با لحیم روی جانماز شکل می‌دهد.

 

در آسایشگاه معلولان ذهنی شهید بهشتی زندگی جاری است

 

کارگاه خلاقیت

عزت‌مند، مربی کلاس خلاقیت این آسایشگاه است كه می‌گوید: «در اینجا بچه‌ها با استفاده از تور، روی شمع‌ها را تزیین می‌کنند.» علی تخت‌آموز از بچه‌های این کلاس با خنده ،شمعی به سویم می‌گیرد و آن را به من هدیه می‌كند. او برایمان قطعه شعری می‌خواند که بیت بیت آن از اعماق قلب این فرشته آسمانی است و در پایان می‌گوید: «دوست دارم پدر و مادرم صحیح و سالم باشند.»

 

کارگاه سمعی و بصری

محمدپور، مربی سمعی و بصری این آسایشگاه  نیز به ما می‌گوید: «کلاس‌های اینجا به‌صورت گروهی برگزار می‌شود و همه بچه‌های آسایشگاه در هفته دو روز از امکانات این واحد استفاده می‌کنند که یک روز آن به موضوعات آموزشی و روز دیگرش به نمایش فیلم‌های تفریحی اختصاص دارد. بچه‌هایی که به اینجا می‌آیند از بهره هوشی خوبی برخوردارند در همین جا به آن‌ها آموزش کامپیو‌تر، قصه گویی و تواشیح می‌دهیم.»

او می‌گوید: «فعالیت اصلی این واحد، موسیقی‌درمانی است که با پخش و آموزش سرود و آهنگ و لب‌خوانی توسط آن‌ها باعث آرامش و تمرکز ذهن آن‌ها می‌شود. همچنین باید بگویم بچه‌های آسایشگاه شهید بهشتی در سال۸۹ و ۹۰ موفق به اخذ مقام در رشته سرود شده‌اند.»او می‌افزاید: «در این دو سال بچه‌های این آسایشگاه ۱۲اجرا در سطح مشهد، تهران و کرمان همراه با کسب مقام داشته‌اند.»

 

زندگی را پایانی نیست

در حالی که در افکار خود غوطه ور بودم،هنوز به عظمت و بزرگی دستان آنان فکر می کردم،چه آدمهای عجیبی!مگر می شود به زندگی اینقدر امیدوار بود،مگر می شود معلول بود اما توانمند! گویی زندگی را برای آنان پایانی نیست!آری زندگی اینجا جاری است...

 

*این گزارش چهارشنبه، ۱ آذر ۹۱ در شماره ۳۱ شهرآرامحله منطقه ۹ چاپ شده است.

کلمات کلیدی
آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44